عشق مرا باز صدا میزند
گل به سراپردهی ما میزند
ساز مخالف نزند هیچگاه
نغمهی جان را به نوا میزند
گرچه نکردیم به غیر از وفا
یار به ما تیر جفا میزند
دشمن اگر هرچه کند، کرده است
دوست چرا سنگ به ما میزند
صید من آمد بنگر، بخت بد
جای هدف تیر کجا میزند
این دل هرجایی خود را بگیر
بوسه به هر بیسروپا میزند
من که سراپا همه شورم، چرا
عقل رهم را بهخطا میزند؟
میزندم چوب ملامت خرد
از که بپرسم که چرا میزند
از دل صحرای جنون سوی خود
باز مرا عشق صلا میزند
دوست ز جذبه به طواف آمده
مروهی دل را بهصفا میزند
دستِ بلا آینهی سینه را
با غم عشق تو جلا میزند
شاعر؛ مجید شفق
برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 117