آفتاب زندگی. تیره ام ای آفتاب زندگی ! تابنده ام کن مرده ام ای روح اعجاز مسیحا ! زنده ام کن قطره ام ای دست قدرت ! بحر رحمت را نشان ده ذره ام ای ناظم منظومه ها ! تابنده ام کن خسته از عمرم مرا تاب و توان زندگی بخش ! رحمتی بر چشم گریان و لب بی خنده ام کن مرغ بی بال و پر برگشته بختم با نگاهی در میان مرغها همچون هما فرخنده ام کن من نهال باغ توحیدم ، ندارم بار و برگی ابر رحمت را بباران بر سرم ، بالنده ام کن جز به در گاهت نکردم بندگی بر آستانی من تو را خواهم ، ز مهر خويشتن آکنده ام کن از گناهان می کشم بر دوش خود بار ندامت ای ضمیر شرمگینم ! بیش از این شرمنده ام کن تا شفق از آفتاب مهر تو تابنده ماند ای توانا ! در میان شاعران پاینده ام کن شاعر : مجید شفق www.lalazad.blogfa.com Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com, ...ادامه مطلب
آخرين فريب گر آخرين فريب تو ، اى زندگى نبود اينک هزار بار ، رها کرده بودمت زان پيشتر که باز مرا سوى خود کشى ...، در پيش پاى مرگ ، فدا کرده بودمت هر بار کز تو خواسته ام برکَنم اميد آغوش گرم خويش به رويم گشاده اى دانسته ام که هر چه کنى جز فريب نيست اما درين فريب ، فسونها نهاده اى در پشت پرده ، هيچ ندارى جز اين فريب ليکن هزار جامه بر اندام او کنى چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت او را طلب کنى و مرا ,زندگى ...ادامه مطلب