شبنم

ساخت وبلاگ
پایان شبپایان شب سخن سراییمی‌گفت ز سوز دل هماییفریاد كزین رباط كه‌گلجان می‌كنم و نمی‌كنم دلمرگ آخته تیغ بر گلویممن مست هوا و آرزویمروزم سپری شده است و سوداامروز دهد نوید فردامانده است دمی و آرزوسازمن وعده‌ی سال می‌دهم بازآزرده‌تنی فسرده‌جانیدر پوست كشیده استخوانیدر حنجره‌ام به تنگ انفاساز فربهی‌ام نشانه آماسبا دست نوان و پای خستهبار سفر فراق بستهنه طاقت رفتن و نه خفتننه حال شنیدن و نه گفتنجز وهم محال‌پرورم نیستمی‌میرم و مرگ باورم نیستزودا كه كنم به خواب سنگینتن جامه ز خون سینه رنگیناز بعد شنید و گفت بسیارخاموشی بایدم به ناچاردر خوابگه عدم برندملب تا ابد از سخن ببندمزین دود و غبار تیره‌ی خاكغسل و كفنم مگر كند پاكای دختركان نازپرورای در صدف زمانه گوهرزنهار به مرگ من مموییدجز ذكر و دعای حق مگوییداز من به بهشت دور باشیدگر چهره به ماتمم خراشیداین چیست فغان و بانك و فریادچون طایری از قفس شد آزادكردم سفری ز دار فانیرفتم به سرای جاودانیمرگ است حیات تازه در نقلاز مسكن حس به مأمن عقلچون دست به كار حق نداریمباید ره بندگی سپاریمآنجا كه قضای حق دهد بیمكو چاره به جز رضا و تسلیمپند پدرانه‌ام نیوشیددر كار رضای حق بكوشیدای میوه‌ی باغ زندگانیای نوگل گلشن جوانیدین ورز و به كار معرفت كوشاین پند ز خیرخواه بنیوشدر خدمت خلق باش یكساناز كس مَطَلب جزای احسانآن را كه سعادت است یارشبخشایش و بخشش است كارشباید كه فزون ز قدر سینهنه مهر بود تو را نه كینهآنجا كه سه خواهرید همكاركس را مدهید در درون بارباشید چنان به راز دمسازكز پرده برون نیوفتد رازگریید به خویش یا بخندیددر بر رخ اجنبی ببندیدباشد شرری ز دوزخ جهلواگفتن راز پیش نااهلبیگانه كه محرم شما نیستجز در پی مال و ملك ما نیستخصمی است كه طرح دوستی ساختتابین شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1402 ساعت: 20:53

به گزارش روابط عمومی، دکتر کورش صفوی، استاد بازنشسته گروه زبان شناسی دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه‌طباطبائی در ۶۷ سالگی، دار فانی را وداع گفت.دکتر صفوی، زاده‌ی ۶ تیر ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در آلمان و اتریش به پایان برد و در سال ۱۳۵۰ به تهران بازگشت. به دلیل نپذیرفتن دیپلم اتریش از سوی ایران، در همان سال دوباره به دبیرستان رفت و دیپلم ریاضی گرفت؛ سپس به رشته‌ی زبان و ادبیات آلمانی دانشگاه تهران رفت و سال بعد به مدرسه‌ی عالی ترجمه انتقالی گرفت و در سال ۱۳۵۴ موفق به اخذ لیسانس از این دانشگاه شد.در همان سال برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و پس از یک فصل تحصیل در رشته‌ی زبان‌شناسی در دانشگاه دولتی اوهایو و دو نیم‌سال تحصیل در ام.آی. تی، به دلیل بیماری پدر به ایران بازگشت. در سال ۱۳۵۶ وارد دوره‌ی کارشناسی ارشد زبان‌شناسی دانشگاه تهران شد و موفق شد در سال ۱۳۵۸ و پیش از انقلاب فرهنگی ارشد خود را بگیرد. او در همان سال ۱۳۵۶، ابتدا به صورت حق‌التدریسی، سپس به صورت قراردادی و پیمانی به استخدام دانشکده‌ی علوم و ارتباطات درآمد. نزدیک به ۱۰ سال پس از اخذ کارشناسی ارشد خود و هنگامی که دوره دکتری زبان‌شناسی دانشگاه تهران دوباره بازگشایی شد، وارد این دوره شد و در سال ۱۳۷۲ دکتری زبان‌شناسی خود را از این دانشگاه گرفت.از آثار او می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: «درآمدی بر زبان‌شناسی»، «واژه‌نامه‌ی زبان‌شناسی»، «نگاهی به پیشینه‌ی زبان فارسی»، «هفت‌گفتار درباره‌ی ترجمه»، «از زبان‌شناسی به ادبیات»، «گفتارهایی در زبان‌شناسی»، «درآمدی بر معنی‌شناسی»، «منطق در زبان‌شناسی»، «از زبان‌شناسی به ادبیات، «معنی‌شناسی کاربردی»، «فرهنگ توصیفی معنی‌شناسی»، «نگاهی شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 17:35

قاآنی؛ استعدادی که‌ صرف تملق‌گویی‌های شاهان قاجار شد و در راه چاپلوسی به‌هدر رفت، افسوس از آن طبع خدادادی!دل دیوانهدل دیوانه که خود را به‌سر زلف تو بسته‌استکس بر او دست نیابد که سر زلف تو بسته‌استچه‌کند، طالب چشمت که ز جان دست نشوید؟بوی خون آید از آن مست‌ که شمشیر به‌دست استبه‌امیدی که شبی سرزده مهمان من آییچشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست استمن و وصل تو خیالی است که صورت نپذیردکه ترا پایه بلند است و مرا طالع پست استگفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیاباندست در زلف زد و گفت‌؛ کی‌ات پای ببسته‌استحاش‌لله که رهایی دلم از زلف تو بیندکه دلم ماهی بسمل بود و زلف تو شست استگرد آن دانه‌ی خال تو سیه‌موی تو دام استدل شناسد که تنی هرگز از این دام نجسته‌استدل قاآنی ازین‌سان که به زلف تو گریزدچون برآشفته یکی رومی هندوی پرست استشاعر: قاآنی نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 49 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:37

سربه‌عدمسربه‌عدم درنه و یاران طلببوی وفا خواهی از ایشان طلببر سر عالم شو و هم جنس جویدر تک دریا رو و مرجان طلبمرکز خاکی نبود جای تومرتبه‌ی گنبد گردان طلبمائده‌ی جان چو نهی در میانجان به میانجی نه و مهمان طلبروی زمین خیل شیاطین گرفتشمع برافروز و سلیمان طلبای دل خاقانی مجروح‌خیزاهل به دست‌آور و درمان طلبزهر سفر نوش کن اول چو خضرپس برو و چشمه‌ی حیوان طلبخطه‌ی شروان نشود خیروانخیر برون از خط شروان طلبسنگ به قرابه‌ی خویشان فکنخویش و قرابات دگرسان طلبیوسف دیدی که ز اخوة چه دیدپشت بر اخوة کن و اخوان طلبمشرب شروان ز نهنگان پر استآبخور آسان به خراسان طلبروی به دریا نه و چون بگذریدر طبرستان طربستان طلبمقصد آمال ز آمل شناسیوسف گم‌کرده به گرگان طلبشاعر؛ خاقانی نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 49 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:37

مپرس، شادی من حاصل از کدام غم استکه پشت پرده‌ی عالم هزار زیر و بم استزيان اگر همه‌ی سود آدم از هستی ستجدال خلق چرا بر سر زياد و كم استاگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسیکه آنچه کاخ تو را خاک می‌کند ستم استخبر نداشتن از حال من بهانه‌ی توستبهانه‌ی همه‌ی ظالمان شبیه هم استکسی بدون تو باور نکرده است مراکه با تو نسبت من چون دروغ با قسم استتو را هوای به آغوش من رسیدن نیستوگرنه فاصله‌ی ما هنوز یک قدم است نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در یکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 89 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:29

ز پیراهن برون آ، بی‌شکوهی نیست عریانیجنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانیگل آیینه را روی تو بخشد رنگ حیرانیدهد زلفت به دست شانه اسباب پریشانیدر بربسته می‌گوید رموز خانه‌ی ممسکسواد تنگی دل روشن است از چین پیشانیتو از خود ناشناسی حق عزت کرده‌ای باطلدر آن محفل که خاکی تیره دارد آب حیوانیز اظهار کمالم آب می‌باید شدن بیدللباس جوهرم چون تیغ تا کی ننگ عریانی؟ نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در سه شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۱ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 85 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:29

مردان خدا!مردان روزگار خدا را شناختندبر دیو نفس با سپه عقل تاختندهنگام رٓزم بیم ز دشمن نداشتندخود را به روز حادثه هرگز نباختندتسلیم رأی و حکم قضا و قدر شدندبر قلعه‌ی سکوت عَلَم بر فَراختندچون شمع بهر گرمی هر جمع سوختندچون زٓر به بوته‌های محبت گداختندبا شوق دل به درگه باقی شتافتندبر روی آب خانه‌ی فانی نساختندوقت کَرَم بهای محبت نخواستندافتاده را ز راه فتوت نواختندخفاش از آفتاب گریزان بوَد شفقروشندلان، حقیقت حق را شناختند شاعر: مجید شفق نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 87 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:29

چوب ملامت!عشق مرا باز صدا می‌زند گل به سراپرده‌ی ما می‌زندساز مخالف نزند هیچ‌گاهنغمه‌ی جان را به نوا می‌زندگرچه نکردیم به غیر از وفا یار به ما تیر جفا می‌زنددشمن اگر هرچه کند، کرده است دوست چرا سنگ به ما می‌زندصید من آمد بنگر، بخت بدجای هدف تیر کجا می‌زنداین دل هرجایی خود را بگیر بوسه به هر بی‌سروپا می‌زندمن که سراپا همه شورم، چراعقل رهم را به‌خطا می‌زند؟می‌زندم چوب ملامت خرد از که بپرسم که چرا می‌زنداز دل صحرای جنون سوی خودباز مرا عشق صلا می‌زنددوست ز جذبه به طواف آمدهمروه‌ی دل را به‌صفا می‌زنددستِ بلا آینه‌ی سینه را با غم عشق تو جلا می‌زندشاعر؛ مجید شفق نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 112 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 20:59

رمز دفع بلا!با این همه نگاه که دنیایی از غم است گویی تمام سال در اینجا مٌحرم استآن نوعروس حجله‌ی قسمت که خوشدلی‌ستجز ما به هرکه هست در این شهر مٓحرم استجمعی نشسته‌اند سرِ خان عیش و نوشهل من مزید گوی که روزی ما کم استدل را چگونه باز توان برد سوی عشقوقتی که این حدیث فراموش عالم استما را ولی نصیب ز خمخانه‌ی جهانکمتر ز فیض‌بخشی یک قطره شبنم استهرگز گمان مدار که این ابر یائسهآبستن است و در رحمش آب زمزم استدر قلعه‌ای به حیلت و افسون شدیم سنگگنگیم و رمز دفع بلا اسم اعظم استاین زخم کهنه ای‌ است که بدخیم می‌شودامید ما هنوز به دارو و مرهم استفریاد ما به گوش فلک هم نمی‌رسدگویی به روی حنجره‌ها سنگ ماتم استفرصت برای صحبت و دیدار عشق نیستبا این همه غمی که شب و روز همدم استاین قصه‌ی دراز به پایان نمی‌رسدتا این همه بلا و مصیبت در عالم استشاعر؛ مجید شفق☆فریاد من!روزی که عشق بی‌خبر از راه می‌رسدگویی بشارتی‌ست که ناگاه می‌رسدگفتم به دل؛ صبور شو لختی امان بده!چون با بهار یار تو از راه می‌رسدفریاد من چو رعد طنین افکند به عرشبنگر چگونه بر زبرِ ماه می‌رسدای آهوی گریخته از دام آرزوکی پای تو به طرف کمینگاه می‌رسد؟دارم امیدِ دست به دامن شدن ولیدستم مگر به دامن کوتاه می‌رسد؟قسمت نگر که بر لب من جای بوسه‌اتاز عمق جان خسته، فقط آه می‌رسدمن بیژنم، اسیر سیه‌بخت روزگارکی تا به دوست، ناله‌ام از چاه می‌رسدبر ما گذشت، آنچه که دلخواه ما نبوددارم یقین حوادث دلخواه می‌رسدچیزی نمانده است به آغاز فصل سالپایان روزهای روانکاه می‌رسداین کز دلم بر آمد و تا چرخ می‌رود آه است و رفته‌رفته به الله می‌رسدشاعر؛ مجید شفق نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 20:59

ملکه‌ی شعر ایران؛ سیمین بهبهانیلوح خاطرای آنکه گاه‌گاه ز من یاد می‌کنیپیوسته شاد زی که دلی شاد می‌کنیگفتی: برو، ولیک نگفتی کجا روداین مرغ پرشکسته که آزاد می‌کنیپنهان مساز راز غم خویش در سکوتباری، در آن نگاه، چو فریاد می‌کنیای سیل اشک من! ز چه بنیاد می‌کنی؟ای درد عشق او! ز چه بیداد می‌کنی؟نازک‌تر از خیال منی، ای نگاه! لیکبا سینه کار دشنه‌ی پولاد می‌کنینقشت ز لوح خاطر سیمین نمی‌رودای آن که گاه‌گاه ز من یاد می‌کنیشاعر: سیمین بهبهانی نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ | شبنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 20:59