گفتم : ز عشق گویم ؛ گفت این فسانه با من
گفتم : کجات جویم ؛ گفت این نشانه با من
گفتم : برای مردن دل در پی بهانه ست
گفتا : تو همتی کن ؛ خود این بهانه با من
گفتم : نمی برم ره ؛ ای نازنین ! به کویت
گفتا : اگر بیایی ؛ تدبیر خانه با من
گفتم که : بیمناکم ؛ روزی روی ز دستم
گفتا که : با تو ماندن ؛ تا جاودانه با من
گفتم : نهال عمرم ، شد خشک بی تو گفتا :
آبش ز گریه با تو ؛ زان پس جوانه با من
گفتم که : بی تو شعرم ؛ اندرز بود و حکمت
خندید و گفت : آری ؛ شد عاشقانه با من
گفتم که : بربطم را دیگر سرِ نوا نیست
گفتا : بزن تو چنگی ؛ وانگه ترانه با من
گفتم : برای وصلت ترسم زمان نماند
گفتا که : من حیاتم ؛ عمر و زمانه با من
گفتم که : مرغ روحم ؛ دارد سرِ پریدن
گفتا : مترس تا هست ؛ این آب و دانه با من
گفتم که : بیوفایی از ما بهانه خواهد
گفتا : چو وقت آن شد ؛ فکر بهانه با من
گفتم : ز هجرت آفاق رنگ شفق گرفته
گفتا که : شام وصلِ این بی کرانه با من
شاعر : مجید شفق
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 151