سرود قرن

ساخت وبلاگ
          سرود قرن

 مخوان آواز ای دختر !

صدای  نغمه ی مستانه ات را در گلو بشکن

پسر آواز عشق انگیز را بس کن !

سرود لحظه های کامیابی را بدور افکن 

تو ای دختر که شور نغمه از لبهات لبریز است ؛

برای نغمه هایت فکر دیگر کن

تو ای مرد جوان ! کز کام ها در سینه ات بانگی طربخیز است ؛

سرود قرن را سر کن !

بخوان آواز اما همره بانگ دلاویزت

 بهگوش ما رسان شبناله های بینوایان را

صدای دردمندان بلاکش را

نوای مبتلایان را

مخوان آواز عشق انگیز ای دختر !

اگر آواز می خوانی

بخوان آواز درد انگیز آن مرد نگونبختی

 که شب با دست خالی می کند آهنگ کاشانه

 و با شرمی غم آلوده

 به جای نان به پای کودکانش اشک می ریزد

و غمگین کودکان او

به گردش در تضرع چون کبوتر های بی دانه

تو ای دختر ! برای نغمه ی خود فکر دیگر کن

سرود قرن را سر کن

سرود مادری تنها که دور از روی فرزند است

سرود مرد بی آرام زندانی

که با امید زن و فرزند ؛ در بند است 

سرود سرنوشت کودک بی مادری معصوم

که شب با دیدگان اشکپالا می رود در خواب

سرود بینوا طفلی

که باشد خنده اش بی رنگ

دل بی مادرش بیتاب

 پسر ، آواز را بس کن

 اگر آواز می خوانی

بخوان آواز درد آلوده ی پیران غمگین را

که در پیری تهی دستند

نفسهاشان توانا نیست

غروب زندگی در چشمشان پیداست

گه و بی گاه بغضی در گلو دارند

کویر زندگی در زیر پا و کوله بار غصه ها بر دوش

و مرگ خویش را هر لحظه صد بار آرزو دارند

 اگر آواز می خوانی

 سرود دختری بی عشق را برخوان

که در جانش گل عشقی شکوفا نیست

 دلی دارد ولی در چشم این و آن دلارا نیست

 نگاه گرم و دلبندی که جانش را برافروزد

 به زیر آسمان ها نیست

 پسر ، آواز را بس کن

اگر آواز می خوانی

بخوان آواز آن بیمار بی کس را

که چشم بی فروغ  خویش را با انتظاری تلخ

به راه دوستی نادیده می دوزد

و از تک ضربه های پای هر عابر

به امید عیادت ها

 لبان نیمرنگش می شود خندان

به شوق آنکه با دیدار شمعی در دل تنگش برافروزد

ولی جنبنده ای از حال آن بیمار آگه نیست

بغربت تلخ میمیرد

و مرغ جان او  از تنگنای شهر تنهایی

بسوی کبریا پرواز می گیرد

اگر آواز می خوانی

بخوان آواز غمگین یتیمان را

که همچون طوطی بی نغمه خاموشند

و بر سرهایشان چتر محبت سایه افکن نیست

بدل ها راهشان بسته است

زخاطر ها فراموشند

اگر آواز می خوانی

بخوان آواز آن مادر

 که از قهر تهی دستی

یگانه کودکش را بر سر راهی ، رها کرده است

و با چشمان اشک آلود

سر سوی خدا کرده است

و با جانی که بی تابست

برای عزت و اقبال فرزندش دعا کردست

و با غمهای رنگارنگ

سوی خانه میپوید

بهر گامی نگاهی سوی طفلش میکند غمناک

و زیر لب همى گوید :

خدایا ! مادری غمگین و تنها كودکش تنهاست

دلم را بر غمی سنگین شکیبا کن

زمین و آسمانت را بگو با کودکی تنها مدارا کن

تو ای دختر ! سرود قرن را سر کن :

سرود تلخ آن قومی

که شهر و خانه شان در زیر پای تانگ می لرزد

و در مرگ جوانهاشان

زخشم و غصه لبریزند

و فرزندانشان چون برگهای زرد پائیزی

ز رگبار مسلسل های دشمن بیگنه بر خاک میریزند

سرود مادری ترسان

که شب هنگام از فریاد بمبی می شود بی خواب

سرود کشته ای در عرصه ی پیکار

که میپوشد کفن بر پیکر او نیمه شب مهتاب

تو ای دختر ! که شور نغمه از لبهات لبریزست

برای نغمه هایت فکر دیگر کن

تو ای مرد جوان کز کام ها در سینه ات بانگی طربخیز است

سرود قرن را سر کن !

شاعر : مهدی سهیلی 

تهران اردیبهشت سال۱۳۴۷

Www.lalazad.blogfa.com

Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

شبنم...
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 164 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 18:26