عندليب گر به اینگرمی است آه شعلهزای عندلیبشمع روشن میتوانکرد از صدای عندلیب آفت هوش اسیران برق دیدار است و بس میزند رنگگل آتش در بنای عندلیب پنبه ى شبنم بهگوش غنچه داغ لاله شد بیش از این نتوان شنیدن ماجرای عندلیب عشق را بیدستگاه حسن شهرت مشکل است از زبان برگ گل بشنو نوای عندلیب جای آن دردى که چون سنبل به رغم باغبان ریشه درگلشن دواند خار پای عندلیب دلبران را تنگ دارد فکر ,عندليب ...ادامه مطلب