ملکهی شعر ایران؛ سیمین بهبهانیلوح خاطرای آنکه گاهگاه ز من یاد میکنیپیوسته شاد زی که دلی شاد میکنیگفتی: برو، ولیک نگفتی کجا روداین مرغ پرشکسته که آزاد میکنیپنهان مساز راز غم خویش در سکوتباری، در آن نگاه، چو فریاد میکنیای سیل اشک من! ز چه بنیاد میکنی؟ای درد عشق او! ز چه بیداد میکنی؟نازکتر از خیال منی، ای نگاه! لیکبا سینه کار دشنهی پولاد میکنینقشت ز لوح خاطر سیمین نمیرودای آن که گاهگاه ز من یاد میکنیشاعر: سیمین بهبهانی نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ | بخوانید, ...ادامه مطلب
در خاطر منی ای رفته از برم به دیاران دور دست! با هر نگینِ اشک، بچشم تر منی هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست در خاطر منی هر شامگه که جامه ی نیلینِ آسمان پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است هر شب که مه چو دانه ی الماس بی رقیب ؛ بر گوش شب به جلوه چنان گوشواره است آن بوسه ها و زمزه های شبانه را یاد آور منی در خاطر منی در موسم بهار کز مهر بامداد تکدختر نسیم مشاطه وار، موی مرا شانه میکند , ...ادامه مطلب